ترجمه مقاله

دیوباد

لغت‌نامه دهخدا

دیوباد. [ وْ ] (اِ مرکب ) گردباد را گویند که هوا را تاریک و سیاه سازد. (جهانگیری ). گردباد. (برهان ) (غیاث ) (شرفنامه ) (ناظم الاطباء). باد تندی که هوا را تاریک کند. (از برهان ) (از ناظم الاطباء). طوفان بادی . اعصار. صرصر. طوفانی که در آن توده ٔ ضخیمی از گرد و غبار جو را تیره کند. رجوع به گردباد شود :
چو کشتی در آن بندگاه اوفتاد
ز دیوانگی گشت چون دیوباد.

نظامی .


همه چون دیوباد خاک انداز
بلکه چون دیوچه سیاه و دراز.

نظامی .


می تاخت نجیب دشت بر دشت
دیوانه چو دیوباد میگشت .

نظامی .


همان پای کوبان کشمیرزاد
معلق زن از رقص چون دیوباد.

نظامی .


|| مجازاً اسب تند. (ناظم الاطباء) :
چو زآن دشت بگذشت چون دیوباد.

نظامی .


بگردندگی کنیتش دیوباد.

نظامی .


|| تندرو (شتر بختی ). (ناظم الاطباء). || جنون و دیوانگی . (برهان )(ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله