دیودلی کردن
لغتنامه دهخدا
دیودلی کردن .[ وْ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دلیری کردن :
دیودلی میکنند بر سر خاتم
خاتم جمشید داشتن نه گزافست .
بکنم دیودلی هابسفر
تا سلیمان شوم ان شأاﷲ.
گنبد آبگینه گون نیست فرشته خوی و رو
سنگ بر آبگینه زن دیودلی کن ای پری .
دیودلی میکنند بر سر خاتم
خاتم جمشید داشتن نه گزافست .
خاقانی .
بکنم دیودلی هابسفر
تا سلیمان شوم ان شأاﷲ.
خاقانی .
گنبد آبگینه گون نیست فرشته خوی و رو
سنگ بر آبگینه زن دیودلی کن ای پری .
خاقانی .