ترجمه مقاله

ذات غسل

لغت‌نامه دهخدا

ذات غسل . [ ت ُ غ ِ ] (اِخ ) ابن موسی گوید موضعی است میان یمامه و نباج و میان آن و نباج دو منزل است و آن در اول بنی کلیب بن یربوع را بود و سپس به بنونمیر منتقل گردید. وعمرانی آورده است که ذوغسل (؟) قریه ای است بنوامری ٔالقیس را در شعر ذی الرمّة آنجا که گوید :
واظعان طلبت بذات لوث
یزید رسیمها سرعاًو لینا
انخن جمالهن ّ بذات غسل
سراةالیوم یمهدن الکدونا.
و ابوعبیداﷲ سکونی گوید آنکس که از نباج به یمامه رفتن خواهد باید از اشی ّ بذات غسل رود و آن نخست بنوکلیب بن یربوع رهط جریر را بود و اکنون نمیر راست . و از ذات غسل تا امرة قریه ای است . و حفصی راست :
بثرمداء شُعب ٌ من عقل
و ذات غسل ما بذات غسل ِ.
و بدانجا بستانی است که به ذات غسل معروف است .
ترجمه مقاله