ذات کهف
لغتنامه دهخدا
ذات کهف . [ ت ُ ک َ ] (اِخ ) کوهی است نزدیک ضریّة و بدانجا بنویربوع را با جیش منذربن ماءالسماء جنگی روی داد و غلبه بنویربوع را بود. جریر گوید :
هم ملکوا الملوک بذات کهف
هم منعوا من الیمن الکلابا.
و روضة ذات کهف نیز موضعی است و یاقوت گوید: روضة ذات کهف حجازیّةٌ بنواحی المدینة.
جبلةبن جریس حلاّبی راست :
و قلت لهم بروضة ذات کهف
اقیموا الیوم لیس اوان سیر.
هم ملکوا الملوک بذات کهف
هم منعوا من الیمن الکلابا.
(از المرصع).
و روضة ذات کهف نیز موضعی است و یاقوت گوید: روضة ذات کهف حجازیّةٌ بنواحی المدینة.
جبلةبن جریس حلاّبی راست :
و قلت لهم بروضة ذات کهف
اقیموا الیوم لیس اوان سیر.