ترجمه مقاله

ذبول

لغت‌نامه دهخدا

ذبول . [ ذُ ] (ع مص ) پژمریدن . (منتهی الارب ). ذبل . پژمردن . خوشیدن . پژمرده شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پژمردگی . (دهار). ضمور. کاهیدن . لاغر شدن . لاغری . ضعف . شکستگی . نزاری . مقابل نموّ. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بالضم ّ و ضم ّالموحدة المخففة. فی اللغة، پژمردن . کما فی الصّراح . قال الحکماء هو ضدّالنموّ و هما من انواع الحرکة الکمیة. و یفسر بانتقاص حجم اجزاءالجسم الاصلیة بسبب ما ینفصل عنه فی جمیعالاقطار علی نسبة طبیعیة فیقید الانتقاص خرج النمو والسمن و التخلخل و الورم و الازدیاد الصنّاعی . لانّها ازدیاد حجم الاجزاء. و الاصلیة صفةالاجزاء. و خرج بهاالهزال . لانّه انتقاص فی الاجزاء الزائدة. و تفسیرالاجزاء الاصلیة و الزائدة یجی ٔ فی لفظالنمو و بقید بسبب ما ینفصل عنه ، یخرج التکاثف الحقیقی لانّه بلا انفصال .و المقصود الانتقاص الدّائمی . لانّه المتبادر بناء علی کونه الفرد الکامل . فلا ینتقض التعریف برفع الوَرَم اذا کان عن الاجزاءالاصلیة فی جمیعالاقطار لانّه لایکون دائماً فی الاجزاء الاصلیة. و لا یظهر فائدة قید علی نسبة طبیعیة. و یجری فی هذا التفسیر بظاهره ما یجیئی فی تعریف النمو. کذا یستفاد من العلمی فی بحث الحرکة. و یطلق الذبول ایضاً علی بعض اقسام البحران و یسمّی بألذّوبان و قد مرّ فی لفظالبحران . و یطلق ایضاً علی اقسام حمّی ّالذّق و قد مرّ فی لفظ الحمی - انتهی .
بس عجب نیست که با جنس ذبولی که وراست
تره را بر سر خوان تو بگیرد آماه .

(نجیب جرفادقانی ).


حرارت سخطت با گران رکابی سنگ
ذبول کاه دهد کوههای فربی را.

انوری .


چنان فرانمود که حدوث وهن و فترت و ذبول طراوت دولت همه منتج ضعف رأی و سوء تدبیر اسلاف وزراء بوده است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی مؤلف ص 57). ناصرالدین از این کلمات متأذّی شد و طراوت آن حال به ذبول رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی همان نسخه ص 141).
بارها خوردی تو نان دفع ذبول
این همان نان است چون گشتی ملول .

مولوی .


الذُبنة؛ ذبوالشفتین من العطش (مجدالدین ) ذُبنة، خوشیدن لب از تشنگی . (منتهی الارب ). || خوشیده پوست شدن . || لاغر و باریک شدن اسپ . || پشک افکندن مال . پشکل انداختن ابل . || ذبول بشره ؛ خشک پوست گردیدن . || (اِ) نام تب دق در درجه ٔ دوم . || ذبول یا ذبول دقی ؛ رنج باریک . و آن بیماریی است . و مقارنةالقطط و انفاسها یورث الذبول و السل . ابن البیطار. و علت ذبول را به پارسی گدازش گویند و کاهش نیز گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).و گاهی که [ غاذیة ] کمتر بازرساند [ غذا را ] ذبول پدید آید یعنی کاهش . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || سن ذبول ؛ سن شیخوخت . || نوائی است که مطربان زنند. || ذوبان ، و آن بحران ردی باشد در مدّت دراز.
ترجمه مقاله