ترجمه مقاله

ذوالبجادین

لغت‌نامه دهخدا

ذوالبجادین . [ ذُل ْ ب ِ دَ ] (اِخ ) لقب عبداﷲبن عبد نهم است و از آنرو او را ذوالبجادین گویند که گاه رفتن بخدمت رسول مادر وی بجاد یعنی کسائی را به دو نیم کرد و او نیمی را ازار و نیمی را ردا کرد و وی پیش از رحلت رسول صلوات اﷲ علیه در غزوه ٔ تبوک به مرد و رسول علیه السلام در قبر او درآمد و راست کرد. از سمعانی . و ابن الأثیر در المرصع گوید: ذوالبجادین عبداﷲبن عبدنهم بن عفیف المزنی ، وی در غزوه ٔ تبوک وفات یافت و رسول اکرم صلوات اﷲ علیه او را دفن کرد و فرمود: اللهم انی قد امسیت عنه راضیاً فارض عنه . و در این وقت ابن مسعود گفت کاشکی بجای وی بودمی . و نیز گویند که وی در کودکی از پدر یتیم ماند و در کنف رعایت عم ّ خویش میزیست ، و به عم ّ وی بر داشتند که او مسلمانی گرفته است واو هرچه به وی داده بود تا جامه ٔ تن بازستد و برهنه نزد مادر رفت و بجاد یعنی کسائی درشت را بدو نیم کرد، نیمی را ایزار پای و نیمی را ردا کرده و صباح به مدینه نزد رسول اکرم صلوات اﷲ علیه گریخت و رسول (ع ) فرمود انت عبداﷲ ذوالبجادین فالتزم بابی فلزم بابه ، صلی اﷲ علیه و سلم . و در وقعه ٔ تبوک وفات یافت . رجوع به امتاع الأسماع جزء 1 ص 472 و قاموس الاعلام ترکی شود.
ترجمه مقاله