ترجمه مقاله

ذوالحمار

لغت‌نامه دهخدا

ذوالحمار. [ ذُل ْ ح ِ ] (اِخ ) لقب اسود عنسی کذّاب ، مُتَنبی که به سال دهم از هجرت در یَمن دعوی نبوت کرد و به سال یازدهم کار وی بالا گرفت و رسول اکرم صلوات اﷲ علیه به فیروزبن دیلمی یا فیروزان دیلمی یا باذان رئیس ابناء فارس که مسلمانی پذیرفته بود بنوشت تا او را از میان برگیرد و وی به أمر رسول ذوالحمار را بکشت . و این لقب از آن به وی داده اند که خری داشت چون بوی می گفت (اسجد لربّک ) سجده می کرد و چون میگفت (اُبُرک ) می خفت . رجوع به اسود عنسی شود.
اسود، یا عبهلة عنسی و صاحب المرصع گویدعبهلةبن کعب اسود و عَنس بفتح اوّل نام بطنی است ازمذحج او در اواخر عهد رسول صلوات اﷲ علیه در یمن خروج کرد و دعوی نبوّت کرد و رسول صلوات اﷲ علیه در مرض موت بنامه و پیام گروهی از مسلمانان یمن را بقتل او امر فرمود و او پیش از رحلت رسول بدست فیروز دیلمی ودستیاری زن شهربن باذان در خوابگاه خویش کشته شد پیش از رحلت رسول صلوات اﷲ علیه لیکن بشارت قتل وی پس از وفات پیغمبر صلوات اﷲ علیه به ابوبکر خلیفه رسید. رجوع به تاریخ سیستان ص 72 و المرصع ابن الأثیر و مجمل التواریخ و القصص ص 255 شود.
ترجمه مقاله