ترجمه مقاله

ذوالرقبة

لغت‌نامه دهخدا

ذوالرقبة. [ ذُ رْ رَ ق َ ب َ ] (اِخ ) آنگاه که ستم زیادبن ابیه در عراق بغایت رسید و عزم حجاز داشت عبدالرحمن بن سائب در واقعه چیزی سخت طویل دید که بوی گفت : پیش شو، او پرسید آیا چه روی داده است آن صورت بپاسخ وی گفت : انا ذوالرقبة بعثت الی صاحب هذاالقصر. عبدالرحمن هراسان از خواب برجست وبقصر شد و هنوز ساعتی از رؤیای وی نگذشته بود که حاجبی از قصر بیرون شد و بحاضران گفت همگان بپراکنید چه امیر امروز بیرون نخواهد شد. و علت آن بود که بثره ای بر بشره ٔ زیاد پدید آمده بود با خارش سخت که در ساعت بدیگر جاهای تن او سرایت کرد و بدن او سیاه می شد تا آنگاه که هلاک شد. و ابن سائب این قطعه بسرود:
ما کان مُنَتهیاً عمّا اراد بنا
حتی تأتّی له النقّار ذوالرقبة
فاسقط النصف منه ضربةً نبتت
لما تناول ظلماً صاحب الرحبة.
و مراد او از صاحب الرحبة علی علیه السلام است . (از المرصع، پر اغلاط خطی منحصر).
ترجمه مقاله