ترجمه مقاله

ذوالقروح

لغت‌نامه دهخدا

ذوالقروح . [ ذُل ْ ق ُ ] (اِخ ) لقب امرء القیس بن حجربن حارث کندی . شاعر معروف عرب است و وجه این تلقب شعر اوست که گوید:
فبدلت قرحاً دامیا بعد صحة
فیالک من نعمی تبدلن ابؤسا.
نیز گویندآنگاه که بخونخواهی پدر از بنی اسد از هر قبیله و قومی استمداد کرد از جمله بپیش قیصر روم شد و قیصر مسئول وی اجابت کرد و لشکری به وی داد لکن یکی از اعادی او نزد قیصر بتضریب او پرداخت و قیصر را از طغیان و عصیان امرؤالقیس تخویف کرد و او پیراهنی مسموم با رسولی به امروءالقیس فرستاد و وی آن پیراهن در بر کرد و جسد او ازآن ریش گشت و بمرد.
ترجمه مقاله