ترجمه مقاله

ذوالمن

لغت‌نامه دهخدا

ذوالمن . [ ذُل ْ م َن ن ] (ع ص مرکب ) خداوند منتهای بسیار. (دهار). عطابخش .منان . منعم . نامی از نامهای خدای تعالی :
حج بکن و کام دل بخواه از اینرو
کآنچه بخواهی تو بدهد ایزد ذوالمن .

فرخی .


دشمنان این ز خویشتن دیدند
خواجه از فضل ایزد ذوالمن .

فرخی .


چو در پیدا نهانی را ببینی
بدان کآمد سوی تو فضل ذوالمن .

ناصرخسرو.


علم اجلها بهیچ خلق نداده ست
ایزد دادار دادگستر ذوالمن .

ناصرخسرو.


آنکه در آفرینش عالم
غرض او بد ز ایزد ذوالمن

مسعودسعد.


تو آن عدیم همالی که نیست در عالم
همالت از همه آل پیمبر ذوالمن .

سوزنی .


مرد توکلم نزنم درگه ملوک
حاشا که شک به بخشش ذوالمن درآورم .

خاقانی .


ترجمه مقاله