ترجمه مقاله

ذوسلم

لغت‌نامه دهخدا

ذوسلم . [ س َ ل َ ] (اِخ ) نام وادیی است بحجاز و در اشعار عرب بسیار از آن یاد شده است :
و ایاه عنی الابوصیری فی بردته
امن تذکر جیران بذی سلم .

(تاج العروس ).


و خواجه شمس الدین محمد حافظ قدس سره العزیز نیز در غزلهای خود این نام آورده است :
مالسلمی و من بذی سلم
این جیراننا و کیف الحال .
بشری اذا السلامة حلت بذی سلم
ﷲ حمد معترف غایة النعم .
و رجوع به ذی سلم شود. || موضعی است . (منتهی الارب ). || شهری است . (منتهی الارب ) :
ایا حرجات الحی حیث تحملوا
بذی سلم لاجاد کن ربیع.
مجنون (عیون الاخبار ج 1 ص 261).
و در معجم البلدان آمده است : نام وادیی است که بذنائب پیوندد. ذنائب بر راه بصرة به مکة زمینی است بنی البکاء را.
ترجمه مقاله