راتبة
لغتنامه دهخدا
راتبة. [ ت ِ ب َ ] (ع ص ، اِ) بمعنی ثابت و به یک جا استاده و قرار گرفته مشتق از رتوب بضمتین بمعنی ثابت و ساکن شدن . (آنندراج ) (غیاث ): ان العدل اذا اصر علی ترک السنن الراتبة کان ذلک قادحاً فی عدالته . (معالم القربة)؛ یعنی همانا که شخص دادگر هرگاه در ترک وظیفه و مقرری پافشاری کند به عدالت او زیان میرساند. || سرماهی . وراستاد. راستاد. مواجب . وظیفه . نفقه :
من خود از خوان عنایت نخوهم برد ولیک
سی شبانگاه مرا راتبه کن شست فقاع .
بمیزبانی وی مالک اهل دوزخ را
فزود راتبه ٔ شدت عذاب الیم .
بخالقی که فرخ عقاب را بر قلال جبال راتبه ٔ روز و شب ، حمایت کرم او میرساند. (سندبادنامه ص 125).
هر صباحی فرقه ای را راتبه
تا نماند امتی ز او خائبه .
انعام تست راتبه ٔ ساکنان صبر
اندیشه ٔ تو مشعله ٔ رهروان فکر.
من خود از خوان عنایت نخوهم برد ولیک
سی شبانگاه مرا راتبه کن شست فقاع .
سوزنی .
بمیزبانی وی مالک اهل دوزخ را
فزود راتبه ٔ شدت عذاب الیم .
سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 422).
بخالقی که فرخ عقاب را بر قلال جبال راتبه ٔ روز و شب ، حمایت کرم او میرساند. (سندبادنامه ص 125).
هر صباحی فرقه ای را راتبه
تا نماند امتی ز او خائبه .
(مثنوی ).
انعام تست راتبه ٔ ساکنان صبر
اندیشه ٔ تو مشعله ٔ رهروان فکر.
سپاهانی (از شرفنامه ٔ منیری ).