راجل
لغتنامه دهخدا
راجل . [ ج ِ ] (ع ص ) پیاده . مقابل فارس . ج ، رَجل و رَجّ̍اله و رُجّال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) :
نه وحشی دیدم آنجا و نه انسی
نه راکب دیدم آنجا ونه راجل .
ثنا و طال بقا هیچ فایده نکند
که در مواجهه گویند راکب و راجل .
|| شتر ماده ٔ بی پستان بند با بچه خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کنایت است ازشخص کم اطلاع .
نه وحشی دیدم آنجا و نه انسی
نه راکب دیدم آنجا ونه راجل .
منوچهری .
ثنا و طال بقا هیچ فایده نکند
که در مواجهه گویند راکب و راجل .
سعدی .
|| شتر ماده ٔ بی پستان بند با بچه خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کنایت است ازشخص کم اطلاع .