ترجمه مقاله

راحب

لغت‌نامه دهخدا

راحب . [ ح ِ ] (اِخ ) نام زن بهمن . کی بهمن پسر اسفندیار بود و مادرش را نام اسنور بود از فرزندان طالوت الملک ، و نام او اردشیر بود، کی اردشیر درازانگل خواندندی او را و به بهمن معروف است ، و درازدست نیز گویند سبب آنکه برپای ایستاده و دست فروگذاشتی از زانوبند بگذشتی و اندرین معنی فردوسی در شاهنامه گفته است :
چو برپای بودی سرانگشت او
ز زانو فروتر بدی مشت او.
و بروایتی گویند درازانگل از بهر آن گفتند که غارت بدور جایگاه کردی در جنوب و مشرق و روم . و او را پسری بود نامش ساسان و دختری همای . و دختر راحب از نسل رحبعم بن سلیمان بزنی کرد نام او ابردخت و او از جمله اسیران بیت المقدس بود بهمین سبب بهمن فرمود که بیت المقدس آباد بازکردند. (مجمل التواریخ و القصص ص 30). و رجوع به فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 54 شود.
ترجمه مقاله