راحة
لغتنامه دهخدا
راحة. [ح َ ] (ع اِمص ) آسایش . راحت . رجوع به راحت شود. || (اِ) پنجه . (آنندراج ) (منتهی الارب ). کف دست . (غیاث اللغات ) : آخر لغت این قدر ندانی
کالراحة اندرون پنجه .
|| زمین هموار پست نیک رویاننده گیاه . || گشادی سرای . || نوردجامه . || روزی است مر عرب را. (منتهی الارب ).
کالراحة اندرون پنجه .
سعدی (کلیات ، هزلیات چ اقبال ص 1017)
|| زمین هموار پست نیک رویاننده گیاه . || گشادی سرای . || نوردجامه . || روزی است مر عرب را. (منتهی الارب ).