ترجمه مقاله

راسب

لغت‌نامه دهخدا

راسب . [ س ِ ] (ع ص ، اِ) ته نشین و دردی شونده . (غیاث اللغات ). هر چیزی که در ته مایعی نشیند. (ناظم الاطباء). درد. دردی . چیز فرورونده در آب . (از اقرب الموارد). چیزی فرونشیننده و ته نشین شونده در آب بسبب آنکه وزنش از وزن آب زیادت است . || مرد عاقل و بردبار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد حلیم . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جبل راسب ؛کوه ثابت و استوار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رجل راسب ؛ مرد ثابت . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) بنوراسب ؛ قبیله ای است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || نام زمینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به بنوراسب شود.
ترجمه مقاله