ترجمه مقاله

راست بودن

لغت‌نامه دهخدا

راست بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) مقابل کج بودن و خم بودن . مستقیم بودن . استقامت داشتن :
از کجی افتی به کم و کاستی
از همه غم رستی اگر راستی .

نظامی .


|| مساوی بودن ؛ برابر بودن : ازجعفر صادق (ع ) روایت کرده اند که : «سواء لمن خالف هذاالامر صلی ام زنا» یعنی راست است که هرکه خلاف امامت بکند آنکه نماز کند و آنکه زنا کند. (کتاب النقض ص 261). || مقابل چپ بودن : تیامن و تیاسر. راست بودن و چپ بودن از قبله و آفتاب . و رجوع به راست شود. || درست بودن . صادق بودن . حقیقت داشتن .مقابل دروغ بودن :
طلبت چون درست باشد و راست
خود باول قدم مراد تراست .

اوحدی .


راست باش و پاک باهم میهنان از مرد و زن
کان یکت همچون برادر وین یکت چون خواهر است .

ملک الشعراء بهار.


|| بر صواب بودن :
اندیشه ٔ وصال تو از ما نبود راست
ناید خود از شکسته دل اندیشه ٔ درست .

کمال الدین اصفهانی (از ارمغان آصفی ).


رجوع به راست شود. || درستکار و بی آزار بودن . پاکدامن بودن :
کور و کر گر نئی ز چاه مترس
راست باش و زمیر وشاه مترس .

اوحدی .


ترجمه مقاله