ترجمه مقاله

راست بین

لغت‌نامه دهخدا

راست بین . (نف مرکب ) مقابل کژبین . مقابل کج بین . مقابل احول و دوبین و کاژولوچ :
مر مرا آن ده که بستانی همان
گاه چونی کور و گاهی راست بین .

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 327).


|| که بدرستی بنگرد. که راست بیند. که حقیقت بیند. مقابل خطابین . مقابل نادرست بین . منصف مزاج و ناطرفدار و عادل . (آنندراج ). کسی که در چیزی بطور حقیقت بنگرد بدون ملاحظه ٔ جانبداری . حقیقت بین . (ناظم الاطباء) :
خطا بینند ار این هر پنجگانه
توانی راست بین شان کرد یا نه .
ریاضت کش مر این را راست بین کن
پس آنگاهی گمانت را یقین کن .
چو اینها راست بین گردند زآن پس
ترا سرمایه این اندر جهان بس .

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 525).


ترجمه مقاله