ترجمه مقاله

راست بازی

لغت‌نامه دهخدا

راست بازی . (حامص مرکب ) عمل راست باز. پاکبازی . مقابل دغل بازی . مقابل تزویر و دغل . صداقت و دیانت و راستی و نمک حلالی . (ناظم الاطباء) :
نداریم بر پرده ٔ کج بسیچ
بجز راست بازی ندانیم هیچ .

نظامی .


چند سالم یتاقداری کرد
راست بازی و راستکاری کرد.

نظامی .


بسی کردند مردان چاره سازی
ندیدند از یکی زن راست بازی .

نظامی .


|| عمل کردن براستی . کار کردن دور از کجی و انحراف :
تا کج نبود کمان غازی
از تیر مجوی راست بازی .

نظامی .


ترجمه مقاله