ترجمه مقاله

راست قلم

لغت‌نامه دهخدا

راست قلم . [ ق َ ل َ ] (ص مرکب ) که قلم راست دارد. که خامه از کجی دور دارد. که جز راست ننویسد.نویسنده ای که محاسب درست و متدین باشد. (از آنندراج ). کاتب و نویسنده ٔ راست و درست نویس ، و محاسب درست حساب . (ناظم الاطباء) : و فرمود تا بهر ولایتی بیتکچی جلد برود و مجموع آن ملک دیه دیه مفصل بنویسد... و در بند توفیر و تکسیر نباشد... بیتکچیان بر موجب فرموده بولایت رفتند و هرچند مردم تمام معتمد و راست قلم کم یافت شود بقدر امکان کوشیده قوانین ولایات نوشتند و آوردند. (تاریخ غازانی چ انگلستان ص 253).
ترجمه مقاله