ترجمه مقاله

راست کرده

لغت‌نامه دهخدا

راست کرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) اصلاح کرده . سر و صورت داده شده . سر و سامان بخشیده :
تباه کرده ٔ هرکس همی شود بتو راست
مباد کس که کند راست کرده ٔتو تباه .

فرخی .


نه برکشیده ٔ او را فلک فرو فکند
نه راست کرده ٔ او را کند زمانه تباه .

فرخی .


رجوع به راست کردن شود.
ترجمه مقاله