ترجمه مقاله

رافد

لغت‌نامه دهخدا

رافد. [ ف ِ ] (ع ص ) یاری گر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اعانت کننده : هو نعم الرافداذا حل ّ به الوافد. (از اقرب الموارد). || عطاکننده . (از اقرب الموارد). دهنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کسی که در غیاب ملک جانشین و قائم مقام وی گردد. (از اقرب الموارد). ابن بری این معنی را در حاشیه ٔ کتاب خود یاد کرده و گفته ٔ دکیس را شاهد آورده است :
خیر امری ٔ (قد) جاء من معده
من قبله او را فدا من بعده .

(از تاج العروس ).


|| (اِ) نهری یا رودی که به نهریا رود دیگر یا به دریا ریزد. آبی که به آب دیگر مدد دهد. (یادداشت مؤلف ). رافدان ، تثنیه : نهر له رافدان ، به مجاز نهری که دو نهر دیگر بدان مدد دهد. (از تاج العروس ). ریزاب . و رجوع به رافدان شود. (یادداشت مؤلف ). || آب راهه . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله