ترجمه مقاله

رافه

لغت‌نامه دهخدا

رافه . [ ف َ / ف ِ ] (اِ) گیاهی باشد مانند سیر که آن را بریان کرده بخورند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (شعوری ج 2ورق 14) (از فرهنگ سروری ) (از فرهنگ رشیدی ). گیاهی است مانند سیر که بریان کرده بخورندش . (شرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ مجهول ). نباتیست مانند سیر کوهی و بویی ناخوش دارد. (فرهنگ اسدی ). گیاهی است مانند سیر برادر پیاز و آن را بریان کرده بخورند بغایت لذید باشد. (برهان ). یندق اوتی . (فرهنگ نعمة اﷲ) :
ز عدل و رأفتش امکان آن نیست
که بادی بگذرد بر باد رافه .

شمس فخری (از رشیدی ).


ترسم که روز بگذرد و ژاژ بررسد
و ز خانه آب رافه نیارد مرا حکیم .

ابوالعباس عباسی (از اسدی ).


و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1165 شود. || بزباز. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). انجدان است که صمغ آن حلتیت است . (از برهان ). انگدان . (یادداشت مؤلف ). طرثوث . (دهار).
- شکوفه ٔ رافه ؛ نکعه . (منتهی الارب ).
|| بیخ درخت انجدان . (برهان ). || بمعنی گناه است . (شعوری ج 2ورق 14) :
که تأدیب فلک نبود گزافه
که صادر می شده زو جرم و رافه .

میرنظمی (از شعوری ).


ترجمه مقاله