ترجمه مقاله

رام گیر

لغت‌نامه دهخدا

رام گیر. (نف مرکب ) که رام گیرد. که رام کند. که ایل کند. که بزیر فرمان آرد. که مطیع کند. || دررونده . فرارکننده . دورشونده . (از اشتنگاس ). || گریختن . (آنندراج ). چنین است بمعنی مصدری ! گریز و فرار. (ناظم الاطباء). اما ظاهراًمنقولات فرهنگ ناظم الاطباء و آنندراج و اشتنگاس بر اساسی نباشد چه ، جای دیگر باین معنی دیده نشده است .
ترجمه مقاله