ترجمه مقاله

راهنمای

لغت‌نامه دهخدا

راهنمای . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) راهنما. رهنما. رهنمای . دلال . هادی . رشید. (دهار) :
بمراد دل تو بخت بود راهنمای
بهمه کاری یزدانت نگهدار و معین .

فرخی .


در سپاهان شدی به طالع سعد
هم بدان طالع آمدی بیرون
دولت اندر شدنت راهنمای
بخت در آمدنت راهنمون .

امیر معزی (از آنندراج ).


و رجوع به راهنما و رهنمای در همین لغت نامه شود. || بمجاز، راهبر. رهبر. مرشد. پیشوا. قائد. راهنمون . رهنمون :
بستان ملک هر اقلیم که رایست ترا
که خداوند جهان راهنمایست ترا.

منوچهری .


بهمه کار تویی راهنمای تن خویش
خسروی تو، دل تو راهنمای تو کند.

منوچهری .


جز به آموختن نبودش رای
بود عقلش به علم راهنمای .

نظامی .


و رجوع به راهنما و رهنما و رهنمای و راهنمون و رهنمون و راهبر و رهبر در همین لغت نامه شود.
ترجمه مقاله