ترجمه مقاله

رایت زدن

لغت‌نامه دهخدا

رایت زدن . [ ی َ زَدَ ] (مص مرکب ) برافراشتن رایت . علم زدن . درفش زدن .رایت برافراشتن در جایی . نصب کردن علم :
ربود نور جمالش ز دهر ظلمت کفر
زدند رایت عالیش نیز در محشر.

ناصرخسرو.


چه رایتی است که نسرین زده ست بر کهسار
که شد به لون دگر عالم بدیعآیین .

امیرمعزی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله