ترجمه مقاله

رباح

لغت‌نامه دهخدا

رباح . [ رُب ْ با ] (ع اِ) بزغاله . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از تاج العروس ). ج ، ربابیح . (اقرب الموارد). || کبی نر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (ناظم الاطباء).میمون نر، و بتخفیف نیز در لهجه ٔ یمن آید. (از متن اللغة). و فی المثل : هو اجبن من رباح . (منتهی الارب ).کبی . (مهذب الاسماء). میمون نر، و زمخشری تخفیف آن را نیز جایز شمرده است . (از اقرب الموارد). || بچه شتر لاغر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || نوعی از خرما. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ). || جانوری است مانند گربه که عطر زباد از آن گیرند. (از منتهی الارب ) (از مهذب الاسماء) (از معجم البلدان ). نام جانوری است مانند گربه که عطر زباد از آن میگیرند. دمیری در حیوةالحیوان گفته این درست است و جوهری چنین پنداشته که رباح نام جانور کوچکی است که از آن کافور گیرند و آن را در نسخه ای بخط خودش نوشته است ، و آن عجیب است زیرا که کافور صمغ درختی است در هند که در داخل چوب قرار میگیرد و اگر تکان داده شود صدا میکند و میریزد و رباحی نوعی از آن است ، جوهری بعد که به اشتباه خود پی برده گفته رباح شهری است که از آن کافور بدست آید ولی آن هم وهمی بیش نیست . (از منتهی الارب ). نام جانوری مانند گربه که کافور از وی گیرند و کافور رباحی بدان منسوب است ، و این غلط است چه کافور صمغ درخت است . (آنندراج ). || پرنده ای که پرها و دمش سرخرنگ است و از گیاه پر تغذیه کند. (از متن اللغة). || نام ساقی . || نام جماعتی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله