ترجمه مقاله

ربع

لغت‌نامه دهخدا

ربع. [ رِ ] (ع اِ) تب که یک روز گیرد و دو روز گذارد. (منتهی الارب ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از ناظم الاطباء). تب که یک روز آید و دو روز نیاید چون دو سه شبانه روز هیجده ساعت می گیرد و آن ربع سه شبانه روز است ، از اینرو ربع خوانده میشود. (از اقرب الموارد). تب دوروزه درمیان چنانکه از روز نوبت تا روز نوبت دیگر چهار روز باشد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ). بیماریی است مشهور که بعد از دو روز، روز سوم تب لرزه آید، و سک سک نیز گویند. (لغت محلی شوشتر): تب ربع؛ تب چهارم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). تب چهارروز. (دهار). حمای ربع؛ نوبت سه یک . تب ربع دو جنس است ، یکی ربع نوبه ای یعنی ربعی که بنوبت آید. دوم ربع دائمه یعنی ربع لازم و این جنس کمتر باشد... و مردم بدین تب از بیماریهای سوداوی چون صرع و مالیخولیا و از تشنج برآیند و باشد که دوازده سال بدارد. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) :
در تب ربع اوفتد سبع شداد از نهیب
تخت محاسب شود قبه ٔ چرخ از غبار.

خاقانی .


|| نوبت چهارم روز آب خوردن شتر. (آنندراج ). بازداشتن شتر سه شبانه روز از آب و وارد شدن او در روز چهارم به آبشخور. (از اقرب الموارد). سقایت شتران روز چهارم . (از ناظم الاطباء). || (اِخ ) نام مردی از هذیل . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله