ترجمه مقاله

رتاج

لغت‌نامه دهخدا

رتاج . [ رِ ] (ع اِ) درِ بزرگ که بر آن در کوچک باشد، منه : رتاج الکعبة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). دروازه ٔ بزرگ که در خرد میان او باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). در بزرگ . (دهار)(از اقرب الموارد). در بسته که بر آن در کوچک باشد.(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام مکه . (منتهی الارب ). و رجوع به رَتَج شود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و در حدیث آمده است : قرار داد مالش را (چهارپایانش را) در رتاج کعبه ؛ یعنی قرار داد آن را هدی (آنچه از چارپایان به مرد هدیه کنند، به حرم اهدا کنند برای قربانی ) و از اینرو «باب » را بکنایه آورده اند که مدخل آن است . (از اقرب الموارد). || ناقة رتاج الصلا؛ شتر ماده ٔ استوارخلقت پرگوشت . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ، رُتَّج . و در حدیث آمده است : و کانت الجراد تأکل مسامیر رتجهم ؛ یعنی ملخ نگهبانان یا ساربانان شتران استوارخلقت آنان را می خورد. (از اقرب الموارد). || شتران لاغر. (غیاث اللغات ). اما درمتنهای عربی دیده نشد. || بند در. (غیاث اللغات ). کلیدانه . (از اقرب الموارد) : سالها رتاج آن کار بسته بماند که مصاعد آن قلعه با فلک همراز بود و با ملک هم آواز. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
او بود حاضر منزه از رتاج
باقی مردم برای احتیاج .

مولوی .


ترجمه مقاله