ترجمه مقاله

رتق

لغت‌نامه دهخدا

رتق . [ رَ ] (ع مص ) بستن . ضد فتق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بستن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل ) (از اقرب الموارد) (دهار) (مصادراللغة زوزنی ) (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ). ببستن . (مصادراللغة زوزنی ). بر هم بستن . بدوختن بر یکدیگر. فراهم آوردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || بر چیزی تباه شدن . (مصادراللغة زوزنی ). || قوی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || اصلاح کردن و چسبانیدن دو سر شکافتگی بیکدیگر. (از اقرب الموارد).
- رتق و فتق ؛ اصلاح حال و زندگی کسی یا قومی .
ترجمه مقاله