ترجمه مقاله

رتو

لغت‌نامه دهخدا

رتو. [ رُ ت ُوو ] (ع مص ) رَتْو. (ناظم الاطباء). اشاره کردن بسر خود و گام زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَتْو شود. || گام زدن . (از اقرب الموارد). || رُتِی َ فی ذرعه (بصورت مجهول )؛ نیروی بازوی او شکسته شد و یارانش از وی پراکندند. (از اقرب الموارد). || سست بازو گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ضمیمه کردن بر چیزی . (از اقرب الموارد). و رجوع به رَتْو شود.
ترجمه مقاله