ترجمه مقاله

رجز

لغت‌نامه دهخدا

رجز. [ رَ ج َ ] (ع اِ) (اصطلاح عروض ) بحری از نوزده بحر شعر که وزنش شش بار مستفعلن باشد. (ناظم الاطباء). نوعی از بحور شعر و وزن آن 6 بار مستفعلن است ، این بحر بسبب نزدیکی اجزاء و کسر حروف آن بدین نام نامیده شده است . و خلیل گمان کرده که آن شعر نیست بلکه فقط نصف کردن ابیات و اثلاث است . (ازمنتهی الارب ). بیت شعر کوتاه . (مهذب الاسماء). بحری است از شعر. (از اقرب الموارد). بحری از نوزده بحر شعر که وزنش شش بار مستفعلن است ، و هشت بار نیز می آید،و چون در اول ارکان بحر رجز دو سبب خفیف است از این جهت بعد حرکتی سکونی واقع است ، بدین مناسبت این بحررا رجز نام کرده است (از مرض شتر که حرکت کند و باز ساکن شود). (آنندراج ) (از غیاث اللغات ) :
بساز چنگ و بیاور دوبیتی و رجزی
که بانگ چنگ فروداشت عندلیب ِ رزی .

منوچهری .


شمس قیس رازی گوید:
اجزای آن چهار بار مستفعلن مستفعلن است و ازاحیفی که در این بحر افتد پنج است : خَبْن و طَی ّ و قطع و اذالت و ترفیل ، و اجزایی که از این ازاحیف خیزد هفت است :
مفاعلن = مخبون ، مفتعلن = مَطْوی ّ، مفعولن = مقطوع ، مستفعلان = مُذال ، مفتعلان = مَطْوی ّ مُذال ، مفاعلان = مخبون مُذال - مستفعلاتن = مرفَّل . (از المعجم فی معاییر اشعار العجم چ مدرس رضوی ص 127). بطور کلی اقسام شعری که در بحر رجز گفته شود اعم از سالم و مُزاحف بدین شرح است :
1- رجز سالم مثمن ، از تکرار هشت بار مستفعلن حاصل شود، مانند این بیت از امیر معزی :
ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من
تا یک زمان زاری کنم بر رَبع و اطلال و دمن .
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
و یا این بیت از سعدی :
ای کاروان آهسته رو کآرام جانم می رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود.
و رجوع به مرآةالخیال ص 100 شود.
2- رجز سالم مربع، از تکرار چهار بار مستفعلن بدست آید:
ای بهتر از هر داوری
بگشای کارم را دری .
مستفعلن مستفعلن
3- رجزسالم مسدس ، از تکرار شش بار مستفعلن حاصل آید:
دل برگرفت از من بتم یکبارگی
جاوید ماندم من درین بیچارگی .
مستفعلن مستفعلن مستفعلن
4- رجز مخبون ، که در آن مستفعلن با خبن مفاعلن شود. اینک رجز مخبون مسدس :
کنون که گردد از بهار خوش هوا
فزون شود بهر دل اندرون هوی
مفاعلن مفاعلن مفاعلن
5- رجز مثمن مخبون مَطْوی ّ:
پیام کرده ست به من بوالهوسی طنطننی
کای تو به مدح ملکان نه از قیاس چو منی .
مفاعلن مفتعلن مفاعلن مفتعلن
6- رجز مثمن مَطْوی ّ مخبون ، که در فارسی زیبا و متداولست :
برشوم از نشاط دل وقت سحر به منظره .
پشت بسوی در کنم روی بسوی پنجره .
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
برای اجزا و ازاحیف دیگر این وزن رجوع به المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 128 و 129 و مرآةالخیال ص 101 شود.
7- رجز مخبون مُذال ، که مستفعلن اول با خَبْن «مفاعلن » و بعد با افزودن الف اذالت مُذال (مفاعلان ) گردد. اینک برای نمونه مخبون مُذال مَطْوی ّ مسدس :
زمین مبعَّد نبود از آسمان
چنانکه بخل تو ز تو مبعَّدا.
و برای مزاحفات دیگر این وزن رجوع به المعجم ص 130 شود.
8- رجز مُذال ، که باافزودن الف اذالت به مستفعلن «مستفعلان » شود. اینک رجز مُذال مسدس :
هجران او جانم به تیر غم بخست
بر من در آرامش و شادی ببست .
مستفعلن مستفعلن مستفعلان .
و رجوع به مرآةالخیال ص 100 شود.
9- رجز مَطْوی ّ، که مستفعلن با طَی ّ (حذف حرف چهارم ) مفتعلن شود. اینک نمونه ای از مَطْوی ّ (و مقطوع ) مربع:
غالیه زلفی و به رخ
مفتعلن مفتعلن
سرختر از گلناری .
مفتعلن مفعولن .
و رجوع به المعجم ص 128 و 129 شود.
10- رجز مَطْوی ّ مُذال ، که مستفعلن با طَی ّ «مفتعلن » و با اذالت «مفتعلان » گردد. اینک نمونه ای از مسدس مَطْوی ّ مُذال (مخبون ):
تا غمت اندر دل من گشت پدید
مفتعلن مفتعلن مفتعلان
کسی مرا با لب پرخنده ندید.
مفاعلن مفتعلن مفتعلان
و رجوع به المعجم ص 130 شود.
11- رجز مقطوع ، که درآن مستفعلن با قطع (اسقاط حرف ساکن و اسکان متحرک از آخر) «مفعولن » شود، و اینک نمونه ای از رجز مسدس مقطوع :
عاشق شدم بر دلبری عیاری
شکّرلبی سیمین بری خونخواری .
مستفعلن مستفعلن مفعولن
و رجوع به المعجم ص 129 شود.
12- رجز مرفّل ، که با افزودن سبب خفیف به آخر مستفعلن میشود «مستفعلاتن ». اینک نمونه ای از رجز مسدس مرفّل :
ای دلبری کز دلبران مختار گشتی
حقا زخوبی فتنه ٔ بازار گشتی .
مستفعلن مستفعلن مستفلاتن
و رجوع به المعجم فی معاییر اشعار العجم چ مدرس رضوی صص 127 - 131 و بدیع و عروض و قافیه تألیف همایی و... ص 131 و نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تهران شماره ٔ 10 ص 59 و مرآةالخیال ص 100 و کشاف اصطلاحات الفنون شود. || اشعاری که درمعرکه در مقام مفاخرت و شرافت خود می خوانند. (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). || اضطراب و سرعت . (از غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات )(آنندراج ). || آنکه غالب اشعارش به وزن رجز باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || بیماریی در سرین شتر که در رفتن رانهای آن می لرزند و سپس منبسط می گردند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). نوعی از بیماری سرین شتر. (منتهی الارب ). درد پای اشتر. (مهذب الاسماء).
ترجمه مقاله