ترجمه مقاله

رجف

لغت‌نامه دهخدا

رجف . [رَ ] (ع مص ) جنبانیدن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). جنباندن چیزی را پس متحرک شدن و مضطرب گشتن آن بشدت ، گویند: جأنا شیخ ترجف عظامه . (از اقرب الموارد). || لرزانیدن ِ تب ْ کسی را. (از ناظم الاطباء). || لرزیدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادراللغة زوزنی ). سخت جنبیدن چیزی . (از ناظم الاطباء). جنبیدن . (منتهی الارب ). سخت جنبیدن زمین و جز آن . (غیاث اللغات ). || جنبیدن و بلرزه درآمدن زمین . (از اقرب الموارد). || مرتعش شدن دست کسی از پیری یا بیماری . (از ناظم الاطباء). || آرام نداشتن کسی از ترسی که بر او عارض شود. (از اقرب الموارد). || به غرش درآمدن تندر ابر. (از ناظم الاطباء). پیچیدن صدای تندر در ابر. (از اقرب الموارد). || بجنگ درپیوستن قومی و یا مستعد جنگ شدن آنان . (ناظم الاطباء). آماده ٔ جنگ شدن قوم . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله