ترجمه مقاله

رخت کش

لغت‌نامه دهخدا

رخت کش . [رَ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) رخت کشنده . که رخت و اثاث بکشد. که اسباب و لباس بکشد. حامل رخت . || ستور بارکش . (ناظم الاطباء). نقلیه . (یادداشت مؤلف ) : در این نزدیکی چشمه ای است و گازری هر روز به جامه شستن آید و خری رخت کش اوست هر روز در آن مرغزار می چرد. (کلیله و دمنه ). || مسافر. (ناظم الاطباء). کنایه از مسافر. (آنندراج ) :
براهی که خواهم شدن رخت کش
ره آورد من بس بود راه خوش .

نظامی .


تا بهر جا که رخت کش باشند
خلق را خوش کنند و خوش باشند.

نظامی .


ترجمه مقاله