ترجمه مقاله

رخ

لغت‌نامه دهخدا

رخ . [ رُ ] (ع اِ) نام گیاهی است که آنرا لوخ خوانند و از آن حصیر بافند و انگور و خربزه بدان آویزند. (دهار). نام گیاهی است که آنرا لوخ گویند و از آن حصیر بافند. (لغت محلی شوشتر). نام گیاهی که آنرا دوخ و روخ و لخ و لوخ نیز گویند. (از شعوری ج 2 ص 22). نام گیاهی است که آنرا دوخ و لخ و لوخ نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). گیاه لوخ که از آن حصیر بافند. (ناظم الاطباء). به معنی لوخ نیز آمده یعنی آنچه از آن حصیر بافند. (فرهنگ سروری ). لخ که از آن بوریا بافند و روخ نیز گویند. (از رشیدی ). جهانگیری یک معنی رخ و روخ را نام گیاهی تازه نوشته ، لیکن درآن معنی مشدد و عربی است به معنی گیاه تازه که استعمالش در فارسی ثابت نیست ، یا دخ و دوخ است و تصحیف خوانی شده . (فرهنگ نظام ) .
ترجمه مقاله