ترجمه مقاله

ردح

لغت‌نامه دهخدا

ردح . [ رَ ] (ع مص ) درآوردن یک شقه در دامن یا سپس خیمه . (از اقرب الموارد). درآوردن یک شقه و یا ردحه دردامن خیمه و سپس خرگاه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || گرداگرد خانه را به گل گرفتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || گویند: ما صنعت ْ فلانةُ؟ وگویند: سَدَحَت ْ و رَدَحَت ْ؛ یعنی بسیار فرزند آوردو ثابت و برجای ماند در خانه ٔ شوی . (ناظم الاطباء). و نیز چون زن نزد شوهر خطا کند میگویند: سدحت و ردحت . و چون مردی به حاجت و مراد خود رسد میگویند: سدح وردح . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). گفته میشود: «سَدَحَت ْ و رَدَحَت ْ». سدحت ؛ بسیارفرزند شد، و ردحت ؛ ثابت و برجای ماند. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله