ردگشته
لغتنامه دهخدا
ردگشته . [ رَ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) قبول نشده . مردود. ردشده . رانده شده . دورشده . مطرود :
گرچه ز فرمان تو بگذشته ام
رد مکن کز همه ردگشته ام .
و رجوع به رد گشتن شود.
گرچه ز فرمان تو بگذشته ام
رد مکن کز همه ردگشته ام .
نظامی .
و رجوع به رد گشتن شود.