ترجمه مقاله

رز

لغت‌نامه دهخدا

رز. [ رَزز ] (ع مص ) سپوختن و فروبردن ملخ دم خود را بزمین تا خایه نهد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ). فروبردن دم خود را بزمین برای تخم نهادن . (از اقرب الموارد). دنبال بزمین فروبردن ملخ . (تاج المصادر بیهقی ). || خسته کردن کسی را به نیزه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). نیزه زدن کسی را. (از اقرب الموارد). نیزه زدن . (مهذب الاسماء). || نیکو کردن زرفین در را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زفرین بر جای نیکو کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || ثابت و استوار کردن چیزی را در چیزی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). چیزی در زمین یا دیوار استوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ثابت و استوار کردن چیزی در چیزی . گویند: رَزّ السکین َ فی الحائط و السهم َ فی القرطاس ؛ ای أثبتهما. (از اقرب الموارد). || کارد بزمین فروبردن یا به صید. (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). || بانگ کردن آسمان از باران . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله