ترجمه مقاله

رسام

لغت‌نامه دهخدا

رسام . [رَس ْ سا ] (ع ص ) رسم کننده . نقش کننده و نقاش . (ناظم الاطباء). نقاش و مصور، از رسم که به معنی نقش کردن است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). پیکرنگار :
هرچه کردی بدین صفت بهرام
بر خورنق نگاشتی رسام .

نظامی .


ناف خلقش چو کلک رسامان
مشک در جیب و لعل در دامان .

نظامی .


مشو غره بر آن خرگوش زرفام
که برخنجر نگارد مرد رسام .

نظامی .


چو پرداخت رسام آهنگرش
به صیقل فروزنده شد گوهرش .

نظامی .


همه پیکری را بدان سان که هست
در او دید رسام گوهرپرست .

نظامی .


|| کاتب . || امضأکننده . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله