ترجمه مقاله

رسغ

لغت‌نامه دهخدا

رسغ. [ رُ ] (ع اِ) رُسُغ. خرده ٔ دست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خرده و استخوان رسغ هشت پاره است ، و رسغ را به پارسی خرده گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خردگاه دست و پای ستور. آن جای باریک که پیوندگاه سر دست و پا بود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای باریک میان سم و خردگاه دست و پای . (از اقرب الموارد). پیوندگاه کف دست و پا به ساق . استخوانهای خرد مچ ودست و پا. بند دست . (دهار). پیوندگاه باریکی ساعد با کف دست ، به هندی کلایی گویند. (غیاث اللغات ). مفصل میان کف و ساعد. (بحر الجواهر). مچ . پیوندگاه مشت . خرده . بند. (یادداشت مؤلف ). عبارتست از چند استخوان که در تحت ساق و خلف مشط بدور هم گرد آمده و سطح تحتانی آن مانند طاقی مقعر و سطح فوقانی آن محدب و مرتفعترین نقطه ٔ آن قرقره ٔ کعب است و از هفت استخوان حاصل و به این ترتیب از انسی به وحشی خوانده می شود: اول ، عقب . دوم ، کعب . سوم ، نردی . چهارم ، زورقی . پنچم و ششم و هفتم ، سه استخوان مخروطی که در دو صف واقعاند چنانکه پاشنه و کعب در صف خلفی و پنج دیگر در صف قدامی قرار دارند، و عموماً شکل هر یک از آنها با وجود اینکه بعضی غیرمنتظم اند قریب مکعب است و در همه ٔ آنهابجز زورقی شش سطح مشاهده می شود و تمام آنها از قبیل قصارند. (از جواهر التشریح میرزا علی ص 151). و نیز رجوع به صص 124 - 127 و ص 152 و 153 همان کتاب شود.
- رسغ پا؛ مچ پا. (یادداشت مؤلف ). || پیوند میان کف و ساعد و ساق و قدم و همچنین از هر دابة. ج ، اَرْساغ ، اَرْسُغ. (ناظم الاطباء)(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (حامص ) سستی و فروهشتگی دست و پای ستور. (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله