ترجمه مقاله

رسم نهادن

لغت‌نامه دهخدا

رسم نهادن . [رَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) رسم گذاشتن . وضع قانون وقاعده و قرار. آیین و شیوه بنیان نهادن . گذاشتن شیوه و طریقه ٔ نو. قرار دادن اصول و اسلوب :
همی گفت کاین رسم کهبد نهاد
ازین دل بگردان که بس بد نهاد.

ابوشکور بلخی .


رسمی نهاد عشقش بر من که سال و ماه
شو صبر خود فروش و غم عشق من بخر.

موقری .


چو بر هفت شد رسم میدان نهاد
هم آورد و هم رسم چوگان نهاد.

فردوسی .


روز نخست که مرا خوارزمشاه کدخدایی داد رسم چنان نهاد که هر روز من تنها پیش او شدمی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 336).
نکوکار و بادانش و راددوست
یکی رسم ننهد که آن نانکوست .

اسدی .


رسم تقوی می نهد در عشقبازی رای من
کوس غارت می زند در ملک تقوی روی تو.

سعدی .


فرهاد کرد کار فغانی که در وفا
رسمی چنان نهاد که نتوان از آن گذشت .

فغانی .


- رسم بد نهادن ؛ قاعده ٔ نااستوار و ناخوب گذاشتن . وضع قاعده و قانون نامناسب : نمک به قیمت گیرد تا ده خراب نشود و رسم بد ننهد. (گلستان ).
ورجوع به رسم گذاشتن شود.
ترجمه مقاله