ترجمه مقاله

رسی

لغت‌نامه دهخدا

رسی . [ رَ ] (حامص ) (از: رس ، ریشه ٔ رسیدن + «ی »، پسوند مصدری که معمولاً همراه پیشاوند یا کلمه ٔ دیگر آید: بازرسی ، بررسی ، وارسی و جز آن ). رجوع به ترکیبات کلمه شود.
- بازرسی ؛ تفتیش . جستجوی وضع اداره یا سازمانی . رجوع به ماده ٔ بازرس و بازرسی در جای خود شود.
- بررسی ؛ مطالعه . اقتراح . (لغات فرهنگستان ). کار بررس . خواندن کتب و نوشته ها و نظر دادن روی آنها. رجوع به ماده ٔ بررس و بررسی در جای خود شود.
- دادرسی ؛ محاکمه . (لغات فرهنگستان ایران ). در اصطلاح قضایی ایران بجای کلمه ٔ محاکمه به کار رود.(یادداشت مؤلف ). رجوع به ماده ٔ دادرس در جای خود شود.
- غوررسی ؛ عمل و صفت غوررس . رجوع به ماده ٔ غوررس در جای خود شود.
ترجمه مقاله