ترجمه مقاله

رسیلی

لغت‌نامه دهخدا

رسیلی . [ رَ ] (حامص ) عمل رسیل . همراهی و هم آوازی . (یادداشت مؤلف ) : هزاردستان با هزاردستان رسیلی داود را نشاید. (مقدمه ٔ ورقاء بر حدیقه ).
- رسیلی کردن ؛ همراهی کردن . هم آواز شدن :
ولی آنگه خجل گردی که استادی ترا گوید
که با داود پیغمبر رسیلی کن درین صحرا.

سنایی .


شهنشه چون شنید آواز شیرین
رسیلی کرد و شددمساز شیرین .

نظامی .


ترجمه مقاله