ترجمه مقاله

رسی

لغت‌نامه دهخدا

رسی . [ رَ سی ی ] (ع اِ) ستون ایستاده در خیمه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عمود ثابت در وسط خیمه . (از اقرب الموارد). || (ص ) مرد ثابت و استوار در نیکی و بدی . (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد ثابت در خیر و شر. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله