ترجمه مقاله

رس

لغت‌نامه دهخدا

رس . [ رَس س ] (اِخ ) نام چاه بقیه ٔ ثمود که تکذیب پیغمبر خود کردند و در آن چاه وی را بند ساختند تا آنکه مرد و آن قوم را اهل الرس گویند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). گویند چاهی است ، بنا بر قول دیگر قریه ای است در یمامه که آنرا فلج نامند و نظر بر قول دیگر دیاری است برای طایفه ٔ ثمود. (از معجم البلدان ). نام چاه بقیه ٔ ثمود که پیغمبر خودرا تکذیب و در آن چاه دفن کردند. (از اقرب الموارد). و رجوع به معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود.
- اصحاب رس ؛ اهل رس . اهل الرس :
تا به قرآن قصه ٔ اصحاب رس خوانده شود
بی وسن بادا بداندیش تو اندر قعر رس .

سوزنی .


و رجوع به اصحاب رس در جای خود و معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی و ترکیب اهل الرس در ذیل همین ماده شود.
- اهل الرس ؛ اصحاب رس . قوم یا اهل رس ثمود که پیغمبر خود را تکذیب کردند و به چاه رس انداختند. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به رس و ترکیب اصحاب رس در ذیل همین ماده شود.
ترجمه مقاله