ترجمه مقاله

رشوه دادن

لغت‌نامه دهخدا

رشوه دادن . [ رِش ْ / رُش ْ وَ / وِ دَ ] (مص مرکب ) رشوت دادن . پاره دادن . (یادداشت مؤلف ) :
هرچه اندوختم این طایفه را رشوه دهم
بوکه در راه گروگان شدنم نگذارند.

خاقانی .


کعبه مرا رشوه داد شقه ٔ سبزش
تاننهم مکه را ورای صفاهان .

خاقانی .


خاقانی اگر رشوه دهد خال لبش را
ملک دو جهان خواهد و کمتر نپذیرد.

خاقانی .


گرگ چون رشوه داده بود ز پیش
جست حق القدوم خدمت خویش .

نظامی .


و رجوع به رشوت دادن و رشوت و رشوه شود.
ترجمه مقاله