رشکن
لغتنامه دهخدا
رشکن . [ رِ ک ِ ] (ص نسبی ) رشکناک . آنکه تخم شپش به موی سرش افتاده باشد. پر از رشک تخم شپش . (یادداشت مؤلف ) :
بوالمجدک رشکن آنکه از رشک
صد خوشه ز سر توان درودش .
و رجوع به رِشکناک و رِشکین شود.
بوالمجدک رشکن آنکه از رشک
صد خوشه ز سر توان درودش .
اثیر اومانی .
و رجوع به رِشکناک و رِشکین شود.