ترجمه مقاله

رشک

لغت‌نامه دهخدا

رشک . [ رِ ] (معرب ، اِ) ریش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مردی که ریش او کلان و انبوه باشد. شخص ریش پهن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد بزرگ ریش .(انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). || آنکه سبقت بر رماة بشمارد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه در مسابقات تعداد تیراندازی را می شمارد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || هر چیزی که بر سبق گرد کنند، و اصله الرشق بالقاف . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || کژدم . (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). کژدم و عقرب . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
ترجمه مقاله