ترجمه مقاله

رش

لغت‌نامه دهخدا

رش . [ رَش ش ] (ع اِ) باران اندک . ج ، رشاش .(از برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). باران ریزه . (فرهنگ فارسی معین ) (از برهان ). در عربی باران ریزه ریزه . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). باران اندک . ظاهراً از رش بمعنی باران یا افشاندن مطلق است مأخوذ از تازی :
چون نزد بر وی نثارش رش نور
او همه جسم است نی دل چون قشور.

مولوی .


|| ضرب دردناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ضربت دردآور. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله