ترجمه مقاله

رصدگاه

لغت‌نامه دهخدا

رصدگاه . [ رَ ص َ ] (اِ مرکب ) مرصد. جایی که در آن شب و روز نشسته نگاه کنند و حساب حرکات و درجات سیارات و ثوابت را ضبط نمایند، و آنرا رصدخانه نیز گویند. (ناظم الاطباء) (برهان ). رصدخانه . (از لغت محلی شوشتر). اوجگاه . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). و رجوع به رصدخانه شود. || قدمگاه . (برهان ) (غیاث اللغات ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). || نظرگاه . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ رشیدی ). || درگاه و محل بار دادن پادشاه مردم را. (آنندراج ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (از لغت محلی شوشتر) :
چه باید رصدگاه دارا شدن
به جزیت دهی آشکارا شدن .

نظامی .


|| باجگاه یعنی جایی که از مردم سوداگر باج گیرند. (از برهان ) (از ناظم الاطباء) (از لغت محلی شوشتر). چوتره ٔ باجگاه یعنی جایی که مردمان سوداگر باج و زکوة متاع خود دهند... و تحقیق آنکه برای معنی دوم به سین مهمله نویسند چرا که رسد بمعنی حصه و کاروان جنس و غله باشد چنانکه در چراغ هدایت ظاهر است ، و چوتره ٔ باجگان محل آمدن کاروان غله و غیره است . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). جایی که اصناف و رعایا بنیچه بندند و حساب مال و خراج دیوانی را مفروغ سازند. (از ناظم الاطباء) (برهان ) (از آنندراج ) (غیاث اللغات ) (لغت محلی شوشتر). و رجوع به رَسَدو رسدگاه شود. || سرحد مملکت که پاسبان وسپاه در آنجا به کمین دشمن نشسته پاس کشور میدارند.(یادداشت مؤلف ) :
چند رصدگاه دل بر ره دل داشتن
چند قدمگاه پیل بیت حرم ساختن .

خاقانی .


بر سر شه ره عجزیم کمر بربندیم
رخت همت ز رصدگاه خطر بربندیم .

خاقانی .


سر برون زد ز مهد میکائیل
به رصدگاه صور اسرافیل .

نظامی .


من رئیس فلان رصدگاهم
کز مطیعان حضرت شاهم .

نظامی .


|| جای امید. (آنندراج ) (غیاث اللغات از سراج اللغة). || کنایه از دنیا. (فرهنگ فارسی معین ).
- رصدگاه خاکی ؛ دنیا. (ناظم الاطباء).
- || قالب و جسد آدمی . (از ناظم الاطباء).
- رصدگاه دهر ؛ دنیا. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). کنایه از دنیا باشد. (برهان ) :
ای به رصدگاه دهر صاحب صدر بقا
وی به قدمگاه عقل نایب حکم قدم .

خاقانی .


دل به رصدگاه دهر بیش بها گوهریست
دخل ابد عشر او فیض ابد کان او.

خاقانی .


ترجمه مقاله